آرایشگر گفت: عروس خانم! دیگه کارت تموم شده. آقا داماد هم که بالا، دم در منتظره. ایشالا خوشبخت شی.بلند شد.
میدونست مرد زندگیش از معطلی خیلی خوشش نمیاد. به خواهرش گفت: چادرم کو؟
و خواهرش چادر سفیدی رو سرش انداخت.
دست گرفت به چادر و دور صورتش، به آرامی لبههای چادرو مرتب کرد.
آرایشگر گفت: خیلی خب دیگه! موهاتو خراب کردی که دختر! یه ذره شلتر بگیر . وقتی میگم شنل کرایه کن، برای همینه دیگه…
رو کرد به آرایشگر و گفت: من نگرانِ مهمتر از موهامم. موهام خراب بشه بهتر ازینه که یه عمر زندگی و آخرتم خراب بشه